۱۷۶ بار خوانده شده

شمارهٔ ۷۵۱

آن ترک که غارتگر صبر است و سکونم
گو باز بیا تا که کشی پنجه بخونم

آن روز که زد طاق نهان خانه عشقت
من بار تو بر فرق نهاده چو ستونم

در اوج محبت دو سه بالی بزدم بیش
گنجشک صفت در کف شهباز زبونم

آهم شرر افکند بر افلاک سحرگاه
پنهان نتوان کرد زکس سوز درونم

چون بیندم از سلسله داران تو مجنون
بر گردن طاعت بنهد طوق جنونم

آشفته ام وعشق علی ورزم و گویم
گر عشق نورزم بجهان زاهد دونم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۷۵۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۷۵۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.