۱۶۳ بار خوانده شده

شمارهٔ ۷۹۴

آتش کیست که من دیگ صفت در جوشم
با همه جوش چرا غنچه صفت خاموشم

قرب شمع است بلی آفت پروانه ولی
سر رود بر سر این کار بجان میکوشم

بنده و بندی عشقت نه من امروز شدم
کز ازل حلقه زلف تو بود در گوشم

گر برم لب بلب جام شبی بی لب تو
گر می صاف بود خون جگر مینوشم

چون از این دلق ریائی نشدم حاصل هیچ
میروم خرقه و سجاده بمی بفروشم

گر رود سر بسر مهر تو چون شمع مرا
کی توانم که بدل آتش عشقت پوشم

من بخود وصف تو گفتن نتوانم چون نی
هر چه نائی بدمد بردم من مینوشم

هر کجا باده کشیدیم بود هوش زدا
می عشق تو بنازم که فزاید هوشم

هست بر دوش من آشفته گناه دو جهان
تا مگر دست خدا بار برد از دوشم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۷۹۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۷۹۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.