۱۴۳ بار خوانده شده

شمارهٔ ۸۲۴

بکفر زلف آن ترسا بچه تا دین و دل دادم
صلیب رشته تسبیح زاهد رفته از یادم

مرا زاین بستگی بس فخر بر آزادگان باشد
مباد آندم که بگشاید زرحمت پای صیادم

نیم خسرو که گر شیرین نباشد شکری جویم
مقیم بیستون عشق پابرجای فرهادم

زآب دیده آتش زد بخاکم بخت وارونم
شدم چون کوه وهجر تو چو کاهی داد بر بادم

زبس شاگردی عشقت بمکتب خانه ها کردم
بدرس عشق چون مجنون بعصر خویش استادم

زموج اشک پی در پی گسسته لنگر صبرم
سکون در دل کجا ماند که بر آبست بنیادم

مناز ای باغبان از سرو آزادت نیم قمری
که من با بندگی قامتش از سرو آزادم

بکوثر نیستم محتاج و تشنه نیستم فردا
بکوی میفروشان تا که کرده خضر ارشادم

زهول عرصه محشر ندارم اضطراب ایدل
کند پیر خرابات ار بیکجرعه می امدادم

ثناخوان علی آشفته و درویش مدحت گر
گدای درگه حیدر نه ابدال و نه اوتادم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۸۲۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۸۲۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.