هوش مصنوعی:
این متن یک شعر عاشقانه و عرفانی است که در آن شاعر به بیان احساسات عمیق خود نسبت به معشوق میپردازد. او از عشق بیحدود، فداکاری، و دلدادگی سخن میگوید و تأکید میکند که حاضر است برای معشوق هر خطری را بپذیرد. همچنین، در بخشی از شعر به جنبههای عرفانی و معنوی مانند عشق به کعبه و اشاره به امام علی(ع) پرداخته شده است.
رده سنی:
16+
این شعر دارای مضامین عمیق عاشقانه و عرفانی است که درک آن برای مخاطبان جوانتر ممکن است دشوار باشد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند فداکاری در عشق و اشارات عرفانی نیاز به بلوغ فکری و تجربهی بیشتری دارد.
شمارهٔ ۸۵۷
بجانت ای جوان کز جان خویشت دوست تر دارم
نپنداری که سر با تیغ از پای تو بردارم
من ای شیرین پسر رو از تو بردارم غلط حاشا
برنج باد زن سازم که سودای شکر دارم
مرا منع نظر ناصح مکن از منظر خوبان
که من این دین و دل را وقف بر تیر نظر دارم
اگر چه صد خطر اندر بیابان حجاز آمد
بشوق طوف کعبه زآن خطرها کی حذر دارم
خبر از من چه میگیری که در هجرش چها دیدی
که من مستغرق اویم کجا از خود خبر دارم
تو خفته شب همه شب سرخوش اندر بستر راحت
ببالینت چو شمع اتش بجان من تا سحر دارم
چو با موی میانت دست خود خواهم کمر سازم
همه شب با خیال خویش دستی در کمر دارم
تو خورشید جهانتابی و بر هر جای میتابی
منم حربا کجا غیر از تو خورشید دگر دارم
مزن دستم بدل ترسم بسوزد آستین تو
که همچون سنگ آتش زن شررها در جگر دارم
مکن وحشی غزالم دوری از من رحم کن بر خود
که از آه سحر بس تیرهای کارگر دارم
گره شد در دلم آهی که گر آید برون ناگه
زتأثیرش همه کون و مکان از جای بردارم
بزن تو نوبت صلح و بنه جنگ و جدل یکسو
که بهر دادخواهی رو بشاه دادگر دارم
امیر مشرق و مغرب علی ابن ابیطالب
که پیش تیغ فتنه از ولای او سپر دارم
نخواهم خفتن آشفته زسودای سر زلفش
که شب از خار مژگان بردو دیده نیشتر دارم
نپنداری که سر با تیغ از پای تو بردارم
من ای شیرین پسر رو از تو بردارم غلط حاشا
برنج باد زن سازم که سودای شکر دارم
مرا منع نظر ناصح مکن از منظر خوبان
که من این دین و دل را وقف بر تیر نظر دارم
اگر چه صد خطر اندر بیابان حجاز آمد
بشوق طوف کعبه زآن خطرها کی حذر دارم
خبر از من چه میگیری که در هجرش چها دیدی
که من مستغرق اویم کجا از خود خبر دارم
تو خفته شب همه شب سرخوش اندر بستر راحت
ببالینت چو شمع اتش بجان من تا سحر دارم
چو با موی میانت دست خود خواهم کمر سازم
همه شب با خیال خویش دستی در کمر دارم
تو خورشید جهانتابی و بر هر جای میتابی
منم حربا کجا غیر از تو خورشید دگر دارم
مزن دستم بدل ترسم بسوزد آستین تو
که همچون سنگ آتش زن شررها در جگر دارم
مکن وحشی غزالم دوری از من رحم کن بر خود
که از آه سحر بس تیرهای کارگر دارم
گره شد در دلم آهی که گر آید برون ناگه
زتأثیرش همه کون و مکان از جای بردارم
بزن تو نوبت صلح و بنه جنگ و جدل یکسو
که بهر دادخواهی رو بشاه دادگر دارم
امیر مشرق و مغرب علی ابن ابیطالب
که پیش تیغ فتنه از ولای او سپر دارم
نخواهم خفتن آشفته زسودای سر زلفش
که شب از خار مژگان بردو دیده نیشتر دارم
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۱
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۸۵۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۸۵۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.