۱۶۶ بار خوانده شده
آنروز که از خواب عدم دیده گشودیم
جز دوست ندیدیم و دگر باره غنودیم
بیدار دل آن کاو که بیاد تو کند خواب
ما چشم بغوغای رقیب از چه گشودیم
سرگشته چو گوئیم از آن در خم چوگان
کز روز ازل گوی زمیدان بربودیم
از رهزنی دیو طبیعت بود عاری
بر خاک در میکده گر جبهه نسودیم
زین آمدن و رفتن ما تا چه اثر ماند
رفتیم چو از دایره گوئی که نبودیم
ما همچو حبابیم در این قلزم مواج
یعنی همگی فرع بر آن اصل وجودیم
جامی بده ای ساقی مستان که بمستی
گوئیم کیانیم و که هستیم و که بودیم
خاریم از آن گلشن انباشته از گل
در آتش افروخته طور چو دودیم
در آئینه دل بجز از عین علی نیست
آشفته تو هشدار که در عین شهودیم
ما غیر بدی هیچ نکردیم ولیکن
از هر طرفی وصف عطای تو شنودیم
سرمایه نداریم جز امید بعفوت
خورسند باین توشه نه از آنچه درودیم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
جز دوست ندیدیم و دگر باره غنودیم
بیدار دل آن کاو که بیاد تو کند خواب
ما چشم بغوغای رقیب از چه گشودیم
سرگشته چو گوئیم از آن در خم چوگان
کز روز ازل گوی زمیدان بربودیم
از رهزنی دیو طبیعت بود عاری
بر خاک در میکده گر جبهه نسودیم
زین آمدن و رفتن ما تا چه اثر ماند
رفتیم چو از دایره گوئی که نبودیم
ما همچو حبابیم در این قلزم مواج
یعنی همگی فرع بر آن اصل وجودیم
جامی بده ای ساقی مستان که بمستی
گوئیم کیانیم و که هستیم و که بودیم
خاریم از آن گلشن انباشته از گل
در آتش افروخته طور چو دودیم
در آئینه دل بجز از عین علی نیست
آشفته تو هشدار که در عین شهودیم
ما غیر بدی هیچ نکردیم ولیکن
از هر طرفی وصف عطای تو شنودیم
سرمایه نداریم جز امید بعفوت
خورسند باین توشه نه از آنچه درودیم
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۸۵۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۸۵۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.