هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه و عرفانی از شوق و عشق به معشوق (که می‌تواند معشوق زمینی یا الهی باشد) سخن می‌گوید. شاعر از سفر روحانی خود، فداکاری‌هایش در راه عشق، و تحمل رنج‌ها می‌گوید. او خود را با شخصیت‌های افسانه‌ای مانند مجنون و فرهاد مقایسه می‌کند و از عشق به عنوان نیرویی متحول‌کننده یاد می‌کند. در پایان، شاعر خود را مداح علی(ع) معرفی می‌کند و به پناه بردن به سایه‌ی مولا اشاره می‌کند.
رده سنی: 16+ این شعر دارای مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که درک آن به بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی نیاز دارد. همچنین، اشاره به شخصیت‌های اساطیری و عرفانی مانند مجنون و فرهاد و استفاده از استعاره‌های پیچیده، آن را برای مخاطبان جوان‌تر دشوار می‌سازد.

شمارهٔ ۸۶۴

سر قدم کردم زشوق و دست از پا میکشم
در رهت ای کعبه کی منت زاینها میکشم

منکه از بحرین دیده دامن پر گوهر است
کی کجا منت زغواص و زدریا میکشم

ذره ام اما برقص اندر هوای آفتاب
نیستم خفاش تا حسرت زحربا میکشم

ای نسیم صبح اگر از آن سر کو میرسی
خاک راهت سرمه وش در چشم مینا میکشم

نیستم دیوانه تا نشناسم از اغیار یار
خویش را مجنون صفت در کوی لیلا میکشم

تنگ شد چون چشم سوزن شهرم از سودای عشق
رخت خود آخر از این سودا بصحرا میکشم

آنچه وامق دیده و فرهاد و مجنون در جهان
من بدوش اندر غمت این بار تنها میکشم

گفت لعلت روح بخشم از تبسم چون مسیح
گفت خطت من بخون خلق طغرا میکشم

لاجرم از زخمه مطرب در افغان است چنگ
تا نگوئی من زعشقت ناله بیجا میکشم

هر که تخم افشاند امروز و کند فردا درو
من ندارم تخمی و خجلت زفردا میکشم

لاجرم آشفته ام درویش مداح علی
خویش را در سایه ایوان مولا میکشم
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۰
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۸۶۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۸۶۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.