۱۶۳ بار خوانده شده

شمارهٔ ۸۶۳

منم آن نهال بی بر که زعشق برگرفتم
چه غم ار چه نخل سینا همه بر شرر گرفتم

بخدنگ غمزه دیدم نظر بخست بستی
بجهان به هر چه جز تست در نظر گرفتم

بهوای عشق و خاک در میکده مقیمم
چه عجب کز آب و آتش بجهان اثر گرفتم

زرموز عشق صادق چه عجب کنی حکیما
که بجذبه محبت پسر از پدر گرفتم

تو عزیز مصر حسنی و مراست دیده بر تو
هم اگر چه پیر کنعان همه را پسر گرفتم

غم تو خریده بر جان و نثار کردمت سر
نه که داده یوسف از دست و بهاش زر گرفتم

بجز از مدیح حیدر نزدم رقم بدفتر
چه عجب کنی که آفاق بشعر تر گرفتم

زسگان کویش آشفته قلاده وام کردم
که زیمن او زقیصر کله و کمر گرفتم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۸۶۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۸۶۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.