هوش مصنوعی: شاعر در این متن از درد فراق و عشق نافرجام می‌نالد. او از رفتن معشوق و ماندن در تنهایی سخن می‌گوید و از بی‌وفایی و تغییر فصل‌ها به عنوان نمادی از تغییر حال دلش یاد می‌کند. شاعر از باد صبا می‌خواهد که دعای او را به معشوق برساند و از افشای رازش نزد دیگران می‌ترسد. در پایان، او به علی(ع) پناه می‌برد و امید و بیم خود را به او واگذار می‌کند.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که درک آن‌ها به بلوغ فکری و عاطفی نیاز دارد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و نمادهای پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر دشوار باشد.

شمارهٔ ۸۹۴

دعوی عشق میکنم کذب شده دعای من
رفتی و مانده ام بجا وای من و وفای من

تنگ شده است عیش دل بیگل گلستان دل
رفت بهار و شد خزان تا چه کند خدای من

چون جرسم بغلغله طی نشده چه مرحله
باد صبا بقافله خیز و ببر دعای من

مردم دیده خون شوی وز نظرم برون شوی
تا نه کنی به پیش کس فاش تو ماجرای من

آه سحرگهی بود محرم ماه خرگهی
نامه دل باو رسان قاصد بادپای من

دم زنوا فروهلد برقش از درون جهد
گر بشبی در انجمن نی شنود نوای من

در غم عاشقی زدل خواست گواه مدعی
چهره و اشک و آه من شاهد مدعای من

وه که خلیل کی کند بابت بتکده چنین
کان بت پارسی کند با دل پارسای من

آشفته جز از علی بیم و امید خود نبر
کاز تو بود بهر دو سر خوف من و رجای من
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۱
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۸۹۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۸۹۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.