۱۸۷ بار خوانده شده

شمارهٔ ۸۹۴

دعوی عشق میکنم کذب شده دعای من
رفتی و مانده ام بجا وای من و وفای من

تنگ شده است عیش دل بیگل گلستان دل
رفت بهار و شد خزان تا چه کند خدای من

چون جرسم بغلغله طی نشده چه مرحله
باد صبا بقافله خیز و ببر دعای من

مردم دیده خون شوی وز نظرم برون شوی
تا نه کنی به پیش کس فاش تو ماجرای من

آه سحرگهی بود محرم ماه خرگهی
نامه دل باو رسان قاصد بادپای من

دم زنوا فروهلد برقش از درون جهد
گر بشبی در انجمن نی شنود نوای من

در غم عاشقی زدل خواست گواه مدعی
چهره و اشک و آه من شاهد مدعای من

وه که خلیل کی کند بابت بتکده چنین
کان بت پارسی کند با دل پارسای من

آشفته جز از علی بیم و امید خود نبر
کاز تو بود بهر دو سر خوف من و رجای من
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۸۹۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۸۹۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.