۱۹۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۸۹۵

من بهوای نوگلی نغمه سرا و بلبلان
از گل بوستان خود جمله شدند بدگمان

گلشن ماست بیخزان گلبن ما درونهان
منبت بیهده مبر جان پدر زباغبان

یوسف ما بقافله دل چو جرس بولوله
گرد صفت فتاده ام من بقفای کاروان

درد محبت ار بود لازم اوست غیرتی
نکته ی عشق این بود گو بحریف نکته دان

شیخ مقیم در حرم برهمن است یا صنم
همتی ای خضر که من بازپسم زهمرهان

همدم مدعی شدن بس نبود که در خفا
نیش زنند بر دلم از سر طعنه همدمان

طفلی و خو گرفته ای با پدر از ره وفا
لیک خبر نباشدت از من پیر ناتوان

آشفته عاشق ویم گر ببری رگ و پیم
گو دو جهان بحق من جمله شوند بدگمان

عاشق مرتضی منم بنده مجتبی منم
دشمن جان من شوند از چه کران تا کران
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۸۹۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۸۹۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.