۲۱۸ بار خوانده شده

شمارهٔ ۸۹۸

وه که بناف خون شود نافه آهوان چین
تا که بباد داده ای طره و زلف عنبرین

گر ببری هزار دل نیستشان خبر زهستیم
بسکه سکنج زلف تو خم بخم است و چین بچین

یار زراه میرسد غالیه سوده بر سمن
باد زباغ میوزد مشک ختن در آستین

گرد لبت چه دید خم و هم فتاد بر غلط
گفت هجوم مور بین باز بگرد انگبین

کاخ تمام لاله شد تا تو کشیده ای نقاب
بزم پر از ستاره شد خوی چو فشاندی از جبین

پرده عشق ساز کن مطرب بزم عاشقان
تا که بمزد چنگ تو بذل کنیم عقل و دین

سرو چمان من چو خضر ار گذرد بسوی دشت
جای گناه سر زند ناز و کرشمه ار زبین

زلف سیاه هندویش غمزه چشم جادویش
آن زیسار میبرد و آن کشدم سوی یمین

منع نظر نمیکند آشفته زاهدم دگر
بنگرد ار بچشم ما آینه خدای بین
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۸۹۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۸۹۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.