۲۱۷ بار خوانده شده

شمارهٔ ۹۰۰

تابکی ایچشم مست فتنه برانگیختن
دست نگارین بس است از پی خونریختن

خون خود آخر بخاک بر درت آمیختم
با تو میسر نشد گرچه برآمیختن

توسن نازت چو شد رام بمیدان حسن
گرد زهستی خلق بایدت انگیختن

چشم تو بست از مژه راه باهل نظر
جز بخم زلف تو کو ره بگریختن

تلخی دشنام تو زانلب شیرین عطاست
چاره سودائیان گلشکر آمیختن

هر که چو آشفته کرد بیم زچاه ذقن
در خم زلفین تو بایدش آویختن
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۸۹۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۹۰۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.