۱۳۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۹۱۸

دلا به راه سحرگاه شمع روشن کن
درآ بخانه تار و بخویش شیون کن

بیاد آر که جز معصیت نکردی هیچ
شماره گنه خویشتن معین کن

هزار توبه شکستی بآرزو دادی
بیا و روی از این پس زروی و آهن کن

تو را عمل به پشیزی نمیخرد چون کس
پی ذخیره درآ اشک را بدامن کن

نسیم آه سحر میبرد خس عصیان
برآر آهی و این خار زار گلشن کن

برای جلوه حق اندرآ بطور دعا
درآ بسجده و خود را شبان ایمن کن

بجز خلوص عقیدت مبر در آن بازار
پی خریدن یوسف زری معین کن

خلوص نیت تو چیست حب آل رسول
بیا و برد در صدق و صفا نشیمن کن

بپیچ روی زهر باب و قطع کن امید
بصد امید بخاک نجف تو مسکن کن

اگر زفقر الهی زنی دم ای درویش
بیا و کسوت مهر علی تو بر تن کن

بگوی مدح علی روز و شب تو آشفته
جهان تمام پر از مشک و عود و لادن کن
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۹۱۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۹۱۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.