۱۳۰ بار خوانده شده

شمارهٔ ۹۲۰

پا بر سر خم نهاده مستان
بنگر بغرور می پرستان

مطرب بهوای تو نواسنج
یا بر سر گل هزار دستان

ای پنجه و ساعد نگارین
خون دل ما خوری بدستان

بگشا بسخن دهان شیرین
تا بزم کنی تو شکرستان

این حکمت و عقل از که آموخت
طفلی که نرفته در دبستان

گوئی که بشهد دانه آمیخت
آن شیر که خورده ای زپستان

از غمزه کافر و خط زلف
رخساره نموده کافرستان

از کاخ ببوستان بکش رخت
تا رقص کند سرو بستان

آشفته نخواست جلوه طور
تا شمع تو دید در شبستان

مائیم و نوای عشق حیدر
بلبل بنواست در گلستان

از بیشه عشق برحذر باش
شیر است بسی در این نیستان
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۹۱۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۹۲۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.