۱۵۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۹۳۵

نه همین مهر تو آمیخت بآب و گل من
که مخمر شده زآغاز زمهرت دل من

دل من مشگل من بود همانا بجهان
تا نشد خون دل من حل نشد این مشگل من

تو بدل اندری و دل همه جا در پی تست
چند غفلت کند از خویش دل غافل من

بهر دستان تو آریم بهر دستان چون
ناخن از خون کسان رنگ مکن قاتل من

دوش عشق تو ندا داد بآواز بلند
منم آن دجله که شد بهر فنا ساحل من

تخمها کشته حریفان و درودند بکام
تخم ناکشته خدا را چه بود حاصل من

ندهم دامنت از دست من ای دست خدا
گر تو گوئی برو آشفته نه ای قابل من
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۹۳۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۹۳۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.