۱۴۶ بار خوانده شده

شمارهٔ ۹۸۴

ماه دو هفته هفته ای از رخ نهفته ای
در دل تو حاضری اگر از دیده رفته ای

ای غنچه بدیع زخون جگر تو را
پروردم و بگلشن مردم شکفته ای

ای زلف یار حال منی بسکه درهمی
ای چشم دوست بخت منی بسکه خفته ای

سرمن است در دل و راز تو با صباست
با من که راز گفت تو از که شنفته ای

خونین سرشک ریختی ای دیده از مژه
بهر نثار لؤلؤ شهوار سفته ای

ای غنچه گشته خون جگر در دلت گره
گویا از آن دهان سخنی باز گفته ای

کی عشق جلوه گر بدرونت شود که تو
گرد هوا زآینه دل نرفته ای

آشفته درد خویش مگو جز بشیر حق
توبه بکن از آنچه باغیار گفته ای
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۹۸۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۹۸۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.