۱۳۰ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۰۴۴

تو هم ای مرغ دل بر گل بخوان از عشق دستانی
که دستان ساز شد هر بلبلی بر طرف بستانی

نشان از خیمه لیلی در این وادی نمی بینم
کنم مجنون صفت هر روز گر طوف بیابانی

لبت دارد دوای دردم و ناچار میمیرد
مریضی را کز آن عناب بنویسند درمانی

نیاید در خم چوگانشان جز گوی مهر و مه
اگر ترکان بسازند از سر زلف تو چوگانی

کجا این بی بضاعت را شماری از خریداران
کز این زنجیر صد یوسف دراندازی بزندانی

کمانداران زهر سوئی بتیری خسته آهوئی
تو هم تیر مژه داری بساز ای چشم پیکانی

نخواندی گر حدیث زلف او بر غیر در محفل
چرا آشفته پیوسته از این گفته پریشانی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۰۴۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۰۴۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.