هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه از زبان عاشقی بیان می‌شود که با وجود فقر و درویشی، عشقش را به معشوق ابراز می‌کند. او از درد عشق و فداکاری‌هایش می‌گوید و تأکید می‌کند که حتی اگر معشوق او را نادیده بگیرد یا برنجاند، باز هم از عشقش پشیمان نخواهد شد. شاعر با استفاده از تصاویر زیبا و استعاره‌های غنی، عمق احساسات خود را به تصویر می‌کشد.
رده سنی: 16+ مفاهیم عمیق عاشقانه و استفاده از استعاره‌های پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، برخی از ابیات حاوی احساسات شدید و درد عشق هستند که برای سنین بالاتر مناسب‌تر است.

شمارهٔ ۱۱۴۰

گو چه کم آیدت زسلطانی
گر عنان سوی ما بگردانی

شوکت سلطنت نیفزاید
دل درویش اگر برنجانی

گر دل و دین بباختم چه عجب
نیست در عاشقی پشیمانی

نرخ حلوا مگر زیاده شود
دامن ار بر مگس نیفشانی

اینچنین چشم پرفسون که تر است
گر بود کوه آتش بجنبانی

توو پاکیزه دامنی در حسن
من و در عشق پاکدامنی

گر فلاطون روزگاراستی
که بدرمان عشق درمانی

بوی زلف تو آید از دودم
گر چو عودم شبی بسوزانی

تو چو شیرینی و منم فرهاد
قصه از این و آن چه میخوانی

گو سگی هم در این سرا باشد
چندم از خیل خویش میرانی

تا که زلف تو جان آشفته است
نشود فارغ از پریشانی
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۱۳۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۱۴۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.