هوش مصنوعی: این شعر از عاشقانه‌های کلاسیک فارسی است که در آن شاعر از معشوق خود شکایت می‌کند و او را به ستمکاری، بی‌وفایی، و ناآگاهی از درد عشق متهم می‌کند. شاعر با استفاده از استعاره‌ها و تشبیه‌های زیبا، مانند چشم سیاه رهزن و زلف سیه، احساسات خود را بیان می‌کند.
رده سنی: 16+ این شعر حاوی مفاهیم عاشقانه‌ای است که ممکن است برای کودکان و نوجوانان کم‌سن‌وسال قابل درک نباشد. همچنین، برخی از واژه‌ها و استعاره‌ها نیاز به سطحی از بلوغ فکری و ادبی برای درک کامل دارند.

شمارهٔ ۱۱۴۵

تو ای سلطان خوبان جز ستمکاری نمیدانی
گرفتی ملک دلرا مملکت داری نمیدانی

همه شب همدم اغیار از یار گریزانی
دریغا طفلی و رسم و ره یاری نمیدانی

عجب فتانی ای چشم سیاه رهزن جادو
که غیر از رهزنی و رسم عیاری نمیدانی

عجب نبود که خون خلق را خوردی بچالاکی
توترکی و بغیر از قتل و خونخواری نمیدانی

نه ای چشم سیه پیداست از تو درد بیماری
چه بیماری که درد ورنج بیماری نمیدانی

رخ خورشید پوشیدی و روز خلق شد تیره
توای زلف سیه غیر از سیه کاری نمیدانی

همی خندی بر افغانم که تا سائی نمک بر دل
تو آزادی بلی حال گرفتاری نمیدانی

گلت همصحبت خار است آشفته بکش افغان
بنال ای بلبل عاشق مگر زاری نمیدانی
وزن: فعلات فاعلاتن فعلات فاعلاتن (رمل مثمن مشکول)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۴
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۱۴۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۱۴۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.