۱۴۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۱۵۹

عمری بکعبه و دیر بردیم انتظاری
زآن انتظار جز عشق حاصل نگشت کاری

جانان زدست رفت و جان از فراق فرسود
بر جان زکسوت تن برجای مانده باری

ای گل زصحبت من تا چند میگریزی
هر جا که گلبنی هست پا بست اوست خاری

چشم تو ترک مستی کارد بتیغ دستی
حسن تو باغبانی روی تو نوبهاری

احوال دل چه پرسی کاندر فراق چون شد
خون گشت و گشت جاری پیوسته از مجاری

گمگشتگان وادی حیران بشوق کعبه
لب تشنگان بمردند از ذوق آب جاری

مردم نهاده گنج و من مدح سنج حیدر
گنجی از این بهت نیست آشفته یادگاری
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۱۵۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۱۶۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.