هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه و عرفانی از حافظ، به بیان احساسات شاعر نسبت به معشوق و عشق الهی می‌پردازد. در آن از استعاره‌هایی مانند شمشیر، تیر، صیاد و نخجیر برای توصیف رابطه عاشق و معشوق استفاده شده است. همچنین، به مفاهیمی مانند تقدیر، عقل و تدبیر نیز اشاره می‌شود. شاعر از زبان عاشقی سخن می‌گوید که اسیر زلف معشوق شده و در برابر جذبه‌های او درمانده است.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که درک آن‌ها به بلوغ فکری و تجربه زندگی نیاز دارد. همچنین، استفاده از استعاره‌های پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر دشوار باشد.

شمارهٔ ۱۱۶۷

من جان سپر کنم چو تو شمشیر میزنی
دیده هدف اگر به نشان تیر میزنی

ساقی بدست جام می و در کمین دین
مطرب تو راه دل بمزامیر میزنی

زنهار از فسون تو ای چشم حیله ساز
که آهوئی و بحیله ره شیر میزنی

آنجا که نقش آن بت غیبی مصور است
مانی چگونه لاف زتصویر میزنی

عارف بنشئه مست تو زاهدا بمی بلی
خوش رهزنی که راه بتغییر میزنی

تیر از کمان طفل جوانی نخورده ای
ای نوجوان که طعنه باین پیر میزنی

نخجیر ما کند بنظر یکجهان شکار
صیاد اگر به تیر تو نخجیر میزنی

ای عشق از غریو تو پر شد جهان مگر
نوبت بنام حسن جهانگیر میزنی

تقدیر ماست عشق تو را عقل سرنوشت
چند ای حکیم لاف زتدبیر میزنی

عمریست ره بحلقه زلفش نبرده ای
تا کی تو دم زناله شبگیر میزنی

سودای زلف تو بکمندش ببسته سر
آشفته را به پا زچه زنجیر میزنی

ای دست حق اگر چه من از اهل دوزخم
شاید اگر تو دست بتقدیر میزنی

درویش تو زفقر پریشان و مضطر است
وقتست اگر که بر مستش اکسیر میزنی
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۱۶۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۱۶۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.