۱۳۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۱۶۶

در دکان گشود حلوائی
در دیگر مگس چه پیمائی

جز بسر راه عشق نتوان رفت
پای اندر طلب چه فرسائی

به نیازندا جن بکف عشاق
وقت شد تا زناز بازآئی

حشم لیلیش بود بدرون
نیست مجنون عشق صحرائی

یکجهان دل بآن دو زلف دوتا
همه آشفته اند و سودائی

پیش آن قد معتدل در باغ
سرو را نیست لاف رعنائی

همه جا او بجلوه ما بطلب
ما و یاریم هر دو هر جائی

گر بتاراج رفت خانه چه باک
هر که را دلبریست یغمائی

در نهان با رقیب مهر مورز
تا مگر قدر خود بیفزائی

از حریف دغل نپرهیزی
تا که دامان خود بیالائی

همه مصر طالب یوسف
جز زلیخا که داشت دارائی

لاجرم بوی میدرد پرده
در نهان می اگر به پیمائی

جان آشفته سوختی از رشک
هان حذر کن زتیغ مولائی

زآنکه حیدر یکی و حق احد است
بستا دوست را بیکتائی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۱۶۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۱۶۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.