هوش مصنوعی: این شعر بیانگر درد فراق و دوری از معشوق است. شاعر از زندگی بدون معشوق به عنوان مرگ یاد می‌کند و مرگ در راه معشوق را زندگی می‌خواند. او از تاریکی دل خود پس از رفتن معشوق می‌گوید و از بت‌پرستی و بیهودگی عمر شکایت دارد. در نهایت، شاعر به امید بازگشت معشوق و بخشش زندگی جدید از سوی او است.
رده سنی: 16+ مفاهیم عمیق عاشقانه، استفاده از استعاره‌های پیچیده و مضامین فلسفی مانند مرگ و زندگی که درک آن‌ها برای مخاطبان جوان‌تر دشوار است.

شمارهٔ ۱۱۶۹

گر بی تو باید زیستن رفتن به از پایندگی
چون نیست با تو دست رس مردن به است از زندگی

میرم بخاک پای تو کامد بکیش اهل دل
در زیستن مرگم عیان درمردنم پایندگی

آن مه چو رفت از محفلم تاریک شد بزم دلم
گو مه مده نور ضیا اختر مکن تابندگی

ناید خداوندی از او ای بت پرست زشتخو
عمری که کردی پیش بت بیهوده صرف بندگی

ظلمات هجرم میکشد ای آب حیوان همتی
دستم بگیر ای خضر ره در حالت درماندگی

گرچه حیات خضر را نبود همه عالم بها
بی دوست هرگز این گهر دارد کجا ارزندگی

رفتی و جانم شد زتن بازآ چو روح اندر بدن
کاندر نثار مقدمت ترسم کشم شرمندگی

تخم امیدی کشته ام آشفته تا گیرم ثمر
ای ابر مژگان از توام باشد طمع بارندگی

یرغو برم پیش علی از ترکتازی بتان
تا گیردم داد از کرم وز نو ببخشد زندگی
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۴
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۱۶۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۱۷۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.