۱۵۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۲۱۵

ز رعنائی چه نازد سرو بن یا گل ز زیبائی
که با سرو گل اندامی سری داریم و سودائی

هجوم خط و ارباب هوس گرد لبت نوشد
چو بر تنگ شکر مور و مگس آورده غوغائی

حریفان انجمن سازند با ساز و طرب هر شب
مرا عیش نهان کافی بیاد روی زیبائی

دریغ از دانش و دین و فسوس از حکمت و عقلم
که در قید جنون مفتون بود هر گوشه دانائی

بده پیمانه ای کاز هر دو عالم وارهم ساقی
که اهل عشق را بیرون از این دو هست دنیائی

کنی گر صد تجلی سوزم و مشتاق دیدارم
مگر پروانه را از سوختن بوده است پروائی

مخالف میزنی مطرب نوا در پرده قانون
که عاشق را به بزم دل بود مزماری و نائی

گل روی تو را آشفته باید مدح خوان باشد
بلی بر گل بجز بلبل سزا کی بوده گویائی

حدیث چشمه خور را مجو از چشم خفاشان
گرت باید سخن روشن بجو این سر زحربائی

کجا در بوستان در سایه سرو چمان آید
بگلزار درون آنرا که باشد سرو بالائی

حدیث عشق آشفته که مشهور است در آفاق
حرامش باد جز عشق علی گر پخته سودائی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۲۱۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۲۱۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.