۱۵۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۲۱۸

زاهد زآب میکده پرهیز میکنی
تیغ ریا بسنگ فسون تیز میکنی

رطل گران زباده چو لبریز میکنی
دلرا زموج فتنه سبکخیز میکنی

دل میکنی شکار بمژگان جان شکاف
جانرا اسیر زلف دلاویز میکنی

مطرب بزن بپرده عشاق ناخنی
گر ساز نغمه طرب انگیز میکنی

از زلف یار میرسی ای باده مشکبوی
ناسور دل بنفخه گلبیز میکنی

نام رقیب زآن لب شیرین چو میبری
زهریست از فسون شکرآمیز میکنی

آویخته بزلف تو آشفته سرنگون
تحقیق گر زمرغ شب آویز میکنی

خون عراق و فارس بیک غمزه ریختی
آهنگ ترک من سوی تبریز میکنی

آشفته گرچه وصف بتان است کار تو
مدح علی وآل علی نیز میکنی

مدح علی چگونه کنی با زبان لال
کی وصف بحر قطره ناچیز میکنی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۲۱۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۲۱۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.