۱۵۶ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۲۲۴

بیار ساقی از آن می بدان نشان که تو دانی
بکام تشنه ما ریز آنچنانکه تو دانی

خمار عشق زسر کی رود برون از می
زباده خانه لعلت بیار از آنکه تو دانی

من این دو بیت نوشتم زشور مطرب مجلس
توهم زپرده نوائی بخوان چنانکه تو دانی

زمان نیک چه جوئی و ساعت از پی قتلم
بریز خون مرا خوش بهر زمان که تو دانی

زموی فرق میان تو فرق نتوان کرد
تفاوتیست به یک مو و آن میان که تو دانی

اگر زبان تو لالست پیش اهل بلاغت
بگوی مدحت حیدر بهر زبان که تو دانی

بروز حشر که از پرده رازها بدر افتد
بیاو راز مرا کن نهان چنان که تو دانی

نهان بمعصیت آشفته و شده مداح
نهانیم تو بپوشان از آن عیان که تو دانی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۲۲۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۲۲۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.