۱۴۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۲۲۷

مدتی شد که زیاران سر دوری داری
ما نداریم شکیب از تو صبوری داری

خود تو شمعی نبود شمع زپروانه نفور
از عنادل زچه ای گل سردوری داری

مردم آسا زبصر غائب و پنهان زنظر
پری این شیوه ندارد که تو حوری داری

سرو من سنبل و سوری و سمن بار آرد
گر تو سرو و سمن و سنبل و سوری داری

نور خورشید بر اطراف جهان میتابد
مرغ شب بیخبری علت کوری داری

از نمکدان بت شیرین لب من شکر ریخت
ای نمک گر تو همین فخر بشوری داری

تا گرفتار در این ظلمت نفسی ایدل
چه تمتع تو از این پیکر نوری داری

لغت عشق به برهان محبت درج است
گر تتبع تو بفرهنگ سروری داری

دین بجز حب علی نیست زآشفته بپرس
بگذر ای شیخ گر انکار ضروری داری

نه خدائی نه پیمبر ولی از غیب آگه
که تو خود علم حصولی و حضوری داری
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۲۲۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۲۲۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.