۲۰۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳

جهان کهنه چو نو کرد عادت و خو را
به قبله ی عربی آورد عجم رو را

شفیع روز قیامت، محمد مرسل
که قبله گاه جهان کرده طاق ابرو را

شهی که کرده ز درویشی و تهیدستی
کمند وحدت خود همچو موج، بازو را

چنان ز مقدم او گشت مضطرب کسری
که بوی شیر رسد بر مشام آهو را

به دور او فلک خودفروش چند زند؟
ز مهر و ماه عبث بر زمین ترازو را

به حشر، دشمنش از سیلی پشیمانی
کند چو لاله سیه، کاسه های زانو را

غبار رشک که در دل ز شوکت او داشت
ز خاک کرده لبالب دهان بدگو را

حریف شاهسواری که می تواند شد؟
که هست شیر فلک، گربه ی براق او را

اگر حمایت لطفش بود، زیان نرسد
چو داغ لاله در آتش وجود هندو را

به دور نکهت خلقش، ز شرم در گلشن
چو رنگ، پرده نشین کرده است گل بو را

ز شوق خاک در اوست کز پی پرواز
جبین چو مرغ گشوده ست بال ابرو را

مرا چه باک ز عمر گذشته در عشقش
ز آب رفته غمی نیست سبزه ی جو را

مجردان چه غم از فتنه ی جهان دارند
غمی ز باد خزان نیست شاخ آهو را

سلیم نامه سیاه است یا رسول الله
تو روز حشر شفاعت کن این سیه رو را
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.