۲۱۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۲

به راه عشق خطر نیست بینوایان را
گل است هر سر خاری برهنه پایان را

به چشم خلق نیایند، کز کلاه نمد
بود کلاه سلیمان به سر گدایان را

چه شد که خاک در دوست مومیایی شد
ز چاره نیست نصیبی شکسته پایان را

خدا به باطن روشندلان سری دارد
گزیر نیست ز آیینه خودنمایان را

صدای سرو چمن گوش کن ز جنبش باد
اگر به جلوه ندیدی قصب قبایان را

چه فرق از وطن و غربت این چنین کز من
غم تو ساخته بیگانه آشنایان را

مشو سلیم طرف با جهان عربده جوی
جواب حرف، خموشی ست ناسزایان را
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.