۲۱۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۷

افروخت از تبسم مینا ایاغ ما
تر شد ز خنده های صراحی دماغ ما

تا جام می به دست رسیده ست سرخوشیم
از آستین رهی ست به سوی دماغ ما

ما را به برگ لاله چه نسبت، که روزگار
هرگز نسوخته ست کسی را به داغ ما

از پای تا به سر چو شفق شعله درگرفت
آن ابر خون گرفته که آمد به باغ ما

داریم شعله ای که ملایم تر از گل است
پروانه ای نسوخته است از چراغ ما

هرگز تهی نگشت ز خون جگر سلیم
هرچند همچو لاله شکسته ست ایاغ ما
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.