۲۱۶ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۷

نتوان گفت به رویش سخن آینه را
نسبتی با تن او نیست تن آینه را

شوق رویش همه کس را به غریبی دارد
سبب این است جلای وطن آینه را

هیچ کس نیست که در وصل تو نقشش ننشست
خوب دارد گل روی تو فن آینه را

چرب نرمی ست در اصلاح دلم کار غمت
موم روغن شده این سنگ، تن آینه را

رونق انجمن از صحبت اهل سخن است
سبز دارد پر طوطی، چمن آینه را

حسن چون پرده گشاید پی تاراج، سلیم
به در آرد ز بدن پیرهن آینه را
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.