۲۰۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۸۴

نیست ممکن جرعه ی آبی نباشد با نصیب
تشنگان یاخضر می گویند و عارف یانصیب

بر سر یک خوان، جهانی روزی خود می خورد
می برند از شربت آبی همه اعضا نصیب

هر کسی را روزی از جایی مقرر کرده اند
قطره ی آبی صدف را نیست از دریا نصیب

خار و خس را اختیاری بر سر سیلاب نیست
می روم سرگشته و حیران، برد هر جا نصیب

گردن مینا و ساق ساقی و ران شکار
نعمتی باشد، شود این هر سه چون یک جا نصیب

شکوه ی آوارگی ما را سلیم از عشق نیست
از ازل ما را غریبی بود چون عنقا نصیب
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۸۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۸۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.