۲۰۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ۸۸

نوبهار است و به جدول می رود مستانه آب
دارد از یاد گلستان در دهن پیمانه آب

بس که سیراب است از ابر بهاری، دور نیست
چوب گل گر می زند بر آتش دیوانه آب

گلستان عشق را کاوش همه بر آتش است
برگ گل هرگز ندیده چون پر پروانه آب

از ضرورت آب اکنون می پرستند اهل کفر
می شود از بس بت از شرم تو در بتخانه آب

در بدر افتاده ی رزق پریشانی سلیم
از در مسجد طلب نان، از در میخانه آب
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۸۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۸۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.