۱۷۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۱۲

نظاره ی تو ز بس دلفریب افتاده ست
شکست در صف صبر و شکیب افتاده ست

به حیرتم که ازین مشت پر چه می خواهد؟
چه باغبان ز پی عندلیب افتاده ست؟

زبان دعوی ام از شرم بسته است، افسوس
که ذوالفقار به دست خطیب افتاده ست

کند ز چهچهه بلبل، فغان به یاد وطن
کبوتری که به گلشن غریب افتاده ست

شده ست زینت دیهیم آفتاب، سلیم
ز بس که گوهر اشکم نجیب افتاده ست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۱۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۱۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.