۱۷۳ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۴۰

کجا موافق طبع تو ای خردمند است
شراب ما که به تلخی چو خون فرزند است

چه نسبت است به لاف بلندپروازی
مرا که بال و پرم همچو تیر پیوند است

درازی شب هجران ز حد گذشت، مگر
گلوی مرغ سحر همچو نی پر از بند است؟

ببین چه بر سر یعقوب آمد از یوسف
وفا مجوی ز معشوق اگرچه فرزند است

برای داغ نخواهد فتیله تا ز کسی
چو بید، جامه ی مجنون او همه بند است

زبان موافق دل کن سلیم وقت سخن
که شاخ، میوه نکوتر دهد چو پیوند است
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۳۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۴۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.