هوش مصنوعی:
این شعر از گرمی و شور طبیعت در بهار و باغ سخن میگوید، اما شاعر با وجود این گرمی و نشاط، خود را از فریبهای بهار و گلهای رنگارنگ دور نگه میدارد. او از عشق و دردهایش میگوید و اشارههایی به مفاهیمی مانند گذر زمان، وفات، و درمان دردها با عشق دارد. در نهایت، شعر با توصیف گرمی محفل عشق و مستی به پایان میرسد.
رده سنی:
16+
مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه، همچنین اشارات به دردها و رنجهای درونی، ممکن است برای مخاطبان جوانتر قابل درک نباشد. علاوه بر این، برخی از ابیات نیاز به تفسیر و دانش ادبی دارند که معمولاً در سنین بالاتر حاصل میشود.
شمارهٔ ۱۵۹
بیا که صحبت مرغان بوستان گرم است
شکفته شد گل و بازار باغبان گرم است
فریب چون گل رعنا نمی خورم ز بهار
درین چمن که مرا پشت بر خزان گرم است
نفس چگونه زنم پیش او، چنین که مرا
چو شعله از ته دل تا سر زبان گرم است
به رهگذار تو رحم است دادخواهان را
که همچو برق، سمند ترا عنان گرم است
ز غارت چمن آمد نشان به مجلس تو
گل چراغ تو در چشم بلبلان گرم است
چه زود رفت ز خاطر ترا نصیحت ما
هنوز جای سخن بر سر زبان گرم است
برای سوختنم نغمه آتشی دارد
که پشت چون دف مطرب مرا به آن گرم است
هما ز دور به من می کند نظربازی
پس از وفات مرا بس که استخوان گرم است
به سرد و گرم جهان خاطرات چو راضی شد
تمام عمر ترا آب سرد و نان گرم است
برون ز خانه مرو، وضع روزگار ببین
چمن خنک شده و کنج آشیان گرم است
علاج خود مطلب از طبیب عشق ای دل
تب تو گرم و دواهای این دکان گرم است
سلیم محفل عشق است این، که از مستان
کسی نمانده و هنگامه همچنان گرم است
شکفته شد گل و بازار باغبان گرم است
فریب چون گل رعنا نمی خورم ز بهار
درین چمن که مرا پشت بر خزان گرم است
نفس چگونه زنم پیش او، چنین که مرا
چو شعله از ته دل تا سر زبان گرم است
به رهگذار تو رحم است دادخواهان را
که همچو برق، سمند ترا عنان گرم است
ز غارت چمن آمد نشان به مجلس تو
گل چراغ تو در چشم بلبلان گرم است
چه زود رفت ز خاطر ترا نصیحت ما
هنوز جای سخن بر سر زبان گرم است
برای سوختنم نغمه آتشی دارد
که پشت چون دف مطرب مرا به آن گرم است
هما ز دور به من می کند نظربازی
پس از وفات مرا بس که استخوان گرم است
به سرد و گرم جهان خاطرات چو راضی شد
تمام عمر ترا آب سرد و نان گرم است
برون ز خانه مرو، وضع روزگار ببین
چمن خنک شده و کنج آشیان گرم است
علاج خود مطلب از طبیب عشق ای دل
تب تو گرم و دواهای این دکان گرم است
سلیم محفل عشق است این، که از مستان
کسی نمانده و هنگامه همچنان گرم است
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۵
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۵۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۶۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.