هوش مصنوعی: شاعر در این متن از رنج‌ها و غم‌های زندگی خود می‌گوید. او احساس می‌کند که عمرش به بیهودگی گذشته و مانند سبزه‌ای است که از سرش آب گذشته است. غم عشق و جدایی، او را آزار می‌دهد و احساس می‌کند که دیگران نیز نمی‌توانند به او کمک کنند. او از دردها و رنج‌هایش می‌نالد و معتقد است که بدون ناله و اشک، نمی‌توان از غم دل رها شد.
رده سنی: 16+ متن دارای مضامین عمیق عاطفی و فلسفی است که درک آن برای مخاطبان جوان‌تر ممکن است دشوار باشد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند غم عشق و پوچی زندگی نیاز به بلوغ فکری دارند.

شمارهٔ ۱۶۲

زاهد همه عمرم به می ناب گذشته ست
چون سبزه ی جو از سر من آب گذشته ست

تا دامن دل رفته مرا چاک گریبان
کارم ز رفوکاری احباب گذشته ست

هر جرعه ی آبم به گلو تیغ گذارد
تا باز چه در خاطر قصاب گذشته ست

گردید تر آن چشم چو افتاد به اشکم
چون آهوی صحرا که ز سیلاب گذشته ست

بر غیر، غم عشق تو آسان ز وصال است
این بادیه را در شب مهتاب گذشته ست

داند که به کوشش نرود کار کسی پیش
هر کس که به سروقت رسن تاب گذشته ست

بی ناله و بی اشک سلیم از غم دل نیست
عمرش به همین طور چو دولاب گذشته ست
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۲
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۶۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۶۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.