۱۹۸ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۸۴

بیا که وصل تو گل را بهار دلخواه است
چمن ز رخنه ی دیوار، چشم بر راه است

به هر کجا روم از کوی او، دلم آنجاست
گدا به خانه، ولی کاسه بر سر راه است

مبین حقیر کسی را، که شمع در شب تار
به از عصای بلند است، گرچه کوتاه است

به پنجه شانه ام از تارهای موی سفید
چو شانه ای ست که در کارگاه جولاه است

مپرس حال مقیمان خانه ی افلاک
که نان به طاق بلند است و آب در چاه است

سلیم از مه نو حال آسمان پیداست
نشان مرکب طفلان رکاب کوتاه است
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۸۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۸۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.