۱۷۸ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۸۶

باز برقی را نظر بر خرمنم افتاده است
اشک خونین را رهی بر دامنم افتاده است

یک سر مویم ز آسیب جنون آسوده نیست
چاک بر هر رشته ی پیراهنم افتاده است

آخر از کوتاهی خود، بخیه ی زخمی نشد
رشته ی گوهر ز چشم سوزنم افتاده است

طوطی ام، وز بینوایی همچو طوق فاخته
رفتن هندوستان بر گردنم افتاده است

خواهد از کوی وصال او کند دورم سلیم
آسمان گویا به فکر کشتنم افتاده است
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۸۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۸۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.