۱۸۷ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۸۹

کدام گل که به دامن ز نوبهارم نیست؟
ولی چه سود که دستی به آن نگارم نیست

به راه وعده مرا سوخت، گر لبش امشب
هزار بوسه دهد، مزد انتظارم نیست

شهید عشقم و از سوز دل چو خاکستر
به غیر شعله گلی بر سر مزارم نیست

گل پیاده ام و شادم از سبکباری
که چون نسیم چمن، هر خسی سوارم نیست

ز بی دلی به اسیران عشق رشک برم
حریف باخته ام، مایه ی قمارم نیست

سلیم منفعل از باغبان خویشتنم
که برگ سبزی در دست شاخسارم نیست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۸۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۹۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.