هوش مصنوعی: شاعر در این متن از دشواری‌های زندگی و ناملایمات روزگار می‌نالد. او احساس می‌کند که زندگی‌اش مانند حباب، شکننده و وابسته به شرایط است. از جفای زمانه شکایت دارد و می‌گوید که گریزی از آن نیست. همچنین، به نابرابری‌های اجتماعی و تفاوت در نگاه به افراد مختلف اشاره می‌کند. در پایان، از عشق و رنج‌های آن سخن می‌گوید و بیان می‌کند که راه عشق پر از خار و درد است.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عمیق فلسفی و عرفانی است که درک آن‌ها نیاز به بلوغ فکری دارد. همچنین، برخی از اشارات اجتماعی و انتقادی ممکن است برای مخاطبان کم‌سن‌وسال نامفهوم باشد.

شمارهٔ ۲۱۸

به خاک هند مرا تاب زیستن ز کجاست
که چون حباب مرا زندگی به آب و هواست

چنان مدار معاشم ز پهلوی خویش است
که تا فتیله ی داغم ز بندهای قباست

گریختن ز جفای زمانه ممکن نیست
کجا رویم که خورشید گردنامه ی ماست

به چشم اهل کمال آسمان و خورشیدش
به دست طفل دبستان، کتاب شاه و گداست

ز ننگ خدمت مخلوق همچو سایه به خاک
فتاده ام، که نگویند پیش خود برپاست

نهاده شوق رهی پیش پای من که درو
ز چوب تیر، پر مرغ را به دست عصاست

ز حسن داده ترا روزگار سامانی
که احتیاج تو ای بت همین به نام خداست

کسی سلیم سلامت نرفت در ره عشق
چه خارها که درین راه شعله را در پاست
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۶
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۱۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۱۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.