۱۹۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۲۰

کی دهم دیگر عنان آن بت چین را ز دست
چون رکابش کی گذارم دامن زین را ز دست

ای بهار عیش، می ریزد خزان از جلوه ات
چون حنا مگذار این رفتار رنگین را ز دست

حال درویشی چه می پرسی که گردد بینوا
همچو طنبور افکند گر کاسه چوبین را ز دست

بس که از برق تجلی سوخت گلشن را ز حسن
بوی دود آید چو آتشباز، گلچین را ز دست

می کند عیب و هنر شهرت ز غمازان سلیم
چون سخن داری، مده گوش سخن چین را ز دست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۱۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۲۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.