۱۹۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۵۴

می بی منت اگر میل کنی، حیرانی ست
جامه ی مفت اگر می طلبی، عریانی ست

قصه ی افسر کیخسرو و تاج جمشید
به سر خاک نشینان که مرصع خوانی ست

آشنایی همه جا از ره نسبت خیزد
مست را دوستی ابر ز تر دامانی ست

با چنین کوتهی عمر، بیان نتوان کرد
قصه ی طول امل را، که سخن طولانی ست

می دوند از پس و پیشم به تماشا خلقی
عشق را شور جنون، کوکبه ی سلطانی ست

در تمنای سجود در او کاسته ام
چون هلال آنچه ز من مانده به جا، پیشانی ست

نتوان گفت می کوثر و آب زمزم
شرح کیفیت لعل لب او وجدانی ست

چشم مستی که ربوده ست ز سر هوش مرا
شیر از نسبت او در پی آهوبانی ست

چاره ی زخم دلم مرهم عیسی نکند
خنجری نیست مرا چاک جگر، مژگانی ست

صحبت عشق و جنون گرم چو گردید سلیم
کشتی حوصله از شبنم می طوفانی ست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۵۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۵۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.