هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از عشق و دلدادگی سخن می‌گوید، خود را مانند شمعی توصیف می‌کند که تمام وجودش وقف نگاه معشوق است. او از غم و اندوه خود می‌گوید و بیان می‌کند که تنها پناهگاهش نرمی خویشتن و آیینه‌ای است که بازتاب‌دهنده‌ی حال اوست. شاعر همچنین به قدرت عشق اشاره می‌کند که می‌تواند جهان را بسوزاند و حتی آه درویش را به دشمنی با شاه تبدیل کند. در پایان، او خود را بی‌نیاز از دیگران می‌داند و شعله‌ی عشق را تاج سر خود می‌خواند.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عرفانی و عاشقانه‌ی عمیق است که درک آن‌ها به بلوغ فکری و تجربه‌ی بیشتری نیاز دارد. همچنین، برخی از اشارات مانند 'درویش اگر آه کشد، دشمن شاه است' ممکن است برای مخاطبان جوانتر نیاز به توضیح داشته باشد.

شمارهٔ ۲۵۸

امشب که ز بختم به سوی بزم تو راه است
چون شمع، سراپای تنم وقف نگاه است

بی ابروی او بس که شب عید ملولم
در دیده هلالم چو پر زاغ سیاه است

جز نرمی خویشم ز کسی نیست حمایت
آیینه ام و موم مرا پشت و پناه است

آنجا که به یک شعله بسوزند جهان را
درویش اگر آه کشد، دشمن شاه است

حاجت چو سلیمم به گلستان کسی نیست
چون شمع مرا شعله گل طرف کلاه است
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۱
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۵۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۵۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.