۱۷۶ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۷۲

مرا کی از سبوی می گزیر است
که در روز خمارم دستگیر است

به نامه چون نویسم راز دل را
حدیثم شعله و کاغذ حریر است

دل دیوانه ای در بند دارم
نفس در سینه ام زنجیر شیر است

ز سودای دلم او را زیان نیست
ندانم از چه زلفش شانه گیر است

غنی خوشدل شود از مرگ محتاج
چو میرد تشنه ای، عید غدیر است

سلیم انفاس او تأثیر دارد
نسیم صبح، فرزند دو پیر است
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۷۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۷۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.