۱۹۰ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۴۳

به من ز یاد رخ اوست گلستان محتاج
چو گل فروش نیم من به باغبان محتاج

گر آبرو بفروشی به دشمنان، صد بار
نکوتر است که باشی به دوستان محتاج

به یکدگر همه ی کاینات را کار است
کمان به تیر بود، تیر بر کمان محتاج

گمان سودی اگر هست در تهیدستی ست
ببین چه می طلبد بر در دکان محتاج

به قصد اختر خود گر کشم سلیم آهی
به یک ستاره شود هفت آسمان محتاج
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۴۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۴۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.