۲۰۷ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۷۰

در چمن دوش صبا بوی تو سودا می کرد
گل به کف داشت زر و غنچه گره وا می کرد

سرو قد تو ز بیرون چو خرامان بگذشت
چمن از رخنه ی دیوار تماشا می کرد

نتوان کام به زور از لب معشوق گرفت
گر میسر شدی این کار، زلیخا می کرد

گوشه گیری چو من ایام ندیده ست، کجاست
آنکه دایم هوس دیدن عنقا می کرد

رخصت گریه مرا نیست، وگرنه مژه ام
خنده ی موج، گره بر لب دریا می کرد

آنچه در حوصله گنجد به طلب، گر موسی
زود بیهوش نمی گشت تماشا می کرد

نتوانم که کشم منت بیگانه سلیم
چاره ی درد دلم ورنه مسیحا می کرد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۶۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۷۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.