۲۰۶ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۹۰

عشق در هر جا نقاب از روی زیبا می کشد
سرمه ی یعقوب در چشم زلیخا می کشد

خواب مستی هر دمش تکلیف بالین می کند
خوش بهاری بر رخ مرغان دیبا می کشد

هر کسی را از مقامی پایه می گردد بلند
در هوای قامت او، سرو بالا می کشد

وادی افشاند به مجنون آستین از گردباد
چون به راه شوق خاری از کف پا می کشد

زر کسی با خود به زیر خاک جز قارون نبرد
این سخن را گل به گوش اهل دنیا می کشد

هر که امید مداوا دارد از آن لب سلیم
دامن چاک دل از دست مسیحا می کشد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۸۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۹۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.