۲۰۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۹۲

خراب نشأه ی آن لب، می و مینا نمی داند
به راه شوق او خورشید سر از پا نمی داند

گهی در کعبه مجنون، گاه در بتخانه می گردد
مگر دیوانه راه خانه ی لیلا نمی داند؟!

حدیث ما به گوش عاقلان بیگانه می آید
که تا دیوانه نبود کس زبان ما نمی داند

محبت در طلسم حیرتی دارد وجودم را
که مویم راه بیرون رفتن از اعضا نمی داند

سلیم از چرخ اگر بی مهریی بینی، مشو غمگین
که قدر مردم دانا بجز دانا نمی داند
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۹۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۹۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.