هوش مصنوعی: این متن شعری است که از دردهای عاطفی و ناامیدی‌های عاشقانه سخن می‌گوید. شاعر از ناکامی‌های خود در عشق و زندگی می‌نالد و به تصاویر طبیعت و اسطوره‌ها (مانند یوسف و زلیخا) برای بیان احساساتش استفاده می‌کند. همچنین، اشاره‌هایی به آزادی و اسارت (مرغان قفس) و دوگانگی در زندگی دارد.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عمیق عاطفی و فلسفی است که درک آن برای مخاطبان جوان‌تر دشوار است. همچنین، برخی از اشارات اسطوره‌ای و تمثیل‌های پیچیده ممکن است برای سنین پایین‌تر نامفهوم باشد.

شمارهٔ ۴۰۰

درد ما خسته دلان تن به مداوا ندهد
صندل آن به که دگر دردسر ما ندهد

دلم از نقش تو در سینه تسلی نشود
کام مرغان قفس را گل دیبا ندهد

سخت کاری ست به سر بردن مجنون در شهر
به که دیوانه ز کف دامن صحرا ندهد

هر کجا حسن تو از چهره نقاب اندازد
فرصت دیدن یوسف به زلیخا ندهد

در چمن بیند اگر جلوه ی بالای ترا
ریشه سرو دگر آب به بالا ندهد

گر دو رنگی نکند در چمن دهر سلیم
باغبان آب به شاخ گل رعنا ندهد
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۸
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۹۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۰۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.