۱۸۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۱۱

کسی کز عاشقی دم زد، چه باک از دشمنی دارد
که مور این بیابان دعوی شیرافکنی دارد

به اهل عشق، آفت می رسد از دور او دایم
فلک چون آسیا با سینه چاکان دشمنی دارد

کرم، صد عیب اگر باشد کسی را، باز می پوشد
ز همت ابر نیسان پرده ی تر دامنی دارد

غلط انداز شو در عاشقی، تحصیل این معنی
ز قمری کن که در گلشن لباس گلخنی دارد

توانگر آشنای عشق چون شد، دشمن خویش است
حذر ز آتش به آن را کو لباس روغنی دارد

خدا از نیش آن شاعر، عزیزان را نگه دارد
که بر اندام او هر مو تخلص سوزنی دارد!

حریم خلوت ما شب سلیم از شمع مستغنی ست
که آب خانه ی مستان چو آتش روشنی دارد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۱۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۱۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.